همیشه امیر میگفت کی دیگه داداشم میاد میگفتم هر وقت برف بیاد داداشت دنیا میاد ساعت 6 صبح بود که برای خوردن صبحانه از رختخواب بلند شدم و با دیدن این منتظره از پشت پنجره واقعا غافلگیر شدم برف همه جا رو سفید پوش کرده بود این عکس هم بعد از بیدار شدن آقا امیر گرفتیم طبق گفته دکتر ساعت 12 بیمارستان رفتیم ولی به خاطر برف سنگین، پرواز دکتر دیرتر انجام شد و با تاخیر چهار ساعته دکتر آمد و حسابی همه منتظر بودیم و بیشتر از همه امیر که دیگه دل تو دل نداشت برای دیدن داداشی ساعت پنج و پانزده دقیقه بعدازظهر پسر قشنگم به دنیا آمد و صدای جیغ و فریادش همه افراد تو اتاق عمل رو غافلگیر کرد پرستار سر پسرم رو کنار صورتم گذاشت گفت بچه...